جوانه

یا علی بن موسی الرضا(ع)

تصویر ثابت

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

امضای رضوی

24 فروردین 1404 توسط جوانه

چند سالی بود که به‌صورت افتخاری با برخی ادارات همکاری می‌کردم. روزی یکی از مسئولان یکی از ادارات تماس گرفت و از من برای همکاری در بخشی جدید دعوت کرد. با آنکه هیچ تلاشی برای گرفتن این سمت نکرده بودم، این جابه‌جایی به مذاق مسئول قبلی خوش نیامد.

چند روز بعد، نامه‌ای از استان رسید که مسئولین آن واحد باید در همایشی استانی به نوبت سخنرانی کنند.
با وجود آمادگی کامل، اضطراب زیادی داشتم. “بسم‌الله” گفتم و ارائه‌ام را آغاز کردم.
در پایان جلسه اعلام شد که برگزیدگان، به قید قرعه، هدیه سفر مشهدمقدس دریافت می‌کنند.
در کمال ناباوری نام من، هم در فهرست برگزیدگان بود و هم یکی از قرعه ها به نامم افتاد.

سفر آغاز شد. اقامتگاهی نزدیک حرم، نمازهای جماعت، کلاس‌های اخلاق، و جلسات طب اسلامی که مدتی بود به آن علاقه‌مند شده بودم.
زیارتی ناب و آرام، از آن‌ دست که در خاطر می‌ماند.

چند روز پس از بازگشتم، با پیگیری‌های همان شخص، حکم من لغو شد و او دوباره به سمت خود بازگشت و شاد از بازگشتش.

و من؟
شادتر از او…
زیرا با همان حکم کوتاه، امام رضا (ع) دعوت‌نامه‌ای برایم امضا کرده بود. دعوتی که تا همیشه در دلم ماند.

 1 نظر

کوچکترین اما پرمهر ترین مکان دنیا

02 خرداد 1402 توسط جوانه

هر زمان که مشغول کاری هستیم و خسته می‌شویم، اولین و ساده‌ترین عکس‌العمل جابه‌جا شدن برای رفع خستگی است.
این‌کار به حدی برایمان ساده و پیش پا افتاده است که به عنوان نعمت به آن نگاه نمی‌کنیم.
آیا واقعا بلند شدن و روی پا ایستادن برای رفع خستگی نعمت است؟
جواب این سوال را کسی می‌تواند خوب بدهد که وسعت اتاقش محدود شده به یک تشک یک در دو.
تشکی که ماه‌هاست تمام ساعات زندگیش را بر روی آن می‌گذراند. تشکی با ملحفه‌ای زمینه سفید و گل‌های ریز سرخ. گاهی روی تشک می‌نشیند و دنیای اطرافش را سیر می‌کند. دنیایی به بزرگی یک اتاق سه در چهار. اتاقی با سه پنجره رو به حیاط. پنجره هایی که با طلوع آفتاب روشنایی را به داخل اتاق هدیه می‌دهند.
هر وقت دل مادر هوایِ، هوای تازه را دارد با باز کردنش، نسیم پاییزی را مهمان خانه‌مان می‌کنم.
پنجره‌ای با ارتفاع یک متر از کف اتاق، ارتفاعی که آرزوی مادری شده تا خود را پایش برساند و بتواند کنارش استوار بایستد.
نگاهم را می‌چرخانم، رو به روی پنجره، طرف دیگر اتاق، گلدان‌هایی می‌بینم که سبزی و طراوت و شادابی را به اتاق هدیه داده‌اند. گلدان‌هایی که شاید برای مادرم یادآور خیلی چیز‌ها باشد: سرسبزی دشت، سبزی‌های باغچه کوچک خانه‌پدری‌ام در روستا، که الان از کل روستا فقط تل خاکی بیشتر باقی نمانده است.

خودم را که جای مادرم فرض کردم تا دنیای اطرافش را توصیف کنم، شکر نعمت ایستادن و رفع خستگی را خوب حس می‌کنم.

پ. ن:
خدایا شکرت که نعمتی به نام سلامتی را به ما هدیه دادی و گوهری به نام مادر را که تمام دنیایش را وقف من کرد. توانی ببخش که تمام دنیایم را وقفش کنم



#توصیف_اتاق
#مادر
#نعمت

 نظر دهید »

سخنی از بهشت

ابزار حدیث

جستجو

دانشنامه قرآنی

سوره قرآن
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس